اسلایدر

عاشقانه

عاشقانه


سلام به همه عزیزان امیدوارم لحظات خوبی داشته باشند

به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم


بیا ای مرد ، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را


منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشهٔ پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینهٔ تنگ
به حسرتها سر آمد روزگارم


به لبهایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خود را
به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را


بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر


لبم با بوسهٔ شیرینش از تو
تنم با بوی عطرآگینش از تو
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با نالهٔ خونینش از تو


ولی ای مرد ، ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
بر آن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است ، تنگ است


مگو شعر تو سر تا پا گنه بود
از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
بهشت و حور و آب کوثر از تو
مرا در قعر دوزخ خانه ای ده


کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است


شبانگاهان که مَه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوسها
تن مهتاب را گیرم در آغوش


نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید


به دور افکن حدیث نام ، ای مرد
که ننگم لذتی مستانه داده
مرا می بخشد آن پروردگاری
که شاعر را ، دلی دیوانه داده


بیا بگشای در ، تا پر گشایم
به سوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر


| |

عشق اول = بچگي ( س …)
 
عشق دوم= سادگي ( ا…)
 
عشق سوم= هوس ( ه …)
 
عشق چهارم= حسادت ( م …)
 
عشق پنجم= تباهي ( ا…)
 
عشق ششم= خيانت ( س…)
 
عشق هفتم= غفلت ( ز…)
 
عشق هشتم = عشق ( آ…)
 
عشق نهم= هوس ( چ…)
 
عشق دهم= حماقت ( ب…)
 
عشق يازدهم= رفاقت ( ز…)
 
عشق دوازدهم = اجبار ( م…)
 
عشق سيزدهم= لجبازي ( پ…)
 
عشق چهاردهم= گمراهي ( س…)
 
عشق پانزدهم= خيانت ( ر…)
 
عشق شانزدهم= هوس ( ر…)
 
عشق هفدهم= لجبازي ( م…)
 
عشق هجدهم= حماقت ( ب…)
 
عشق نوزدهم= هوس ( س…)
 
 
  پــــایـــان ...
 
 
  نقطه سر خط ...
 
 
 زندگی جور دیگری
 
 
زیباست...
 
 
  شــــایــد ...

 

 

 

| |

 

آن لحظه که عشق من به دل جا کردی

من سوختم و تو باز حاشا کردی

گفتم که مگر تو عهد خود بشکستی

با گریه فقط مرا تماشا کردی

 

 


شاد باشی که از شادی تو دلشادم

تا تو شادی ز غم هر دو جهان آزادم

لذت زندگی من همه خرسندی توست

بی وفایم که وفایت برود از یادم

گل عشق تو هستم شبنمم باش

دلم دنیایه زخمه همدمم باش

ز درد بی کسی قلبم شکسته

در شهر بی کس ها همدمم باش

 

می خواستم خراب نگاهش شوم نشد

همراه و همیشگی داستانش شوم نشد

امادر این ترانه ای که خود سروده ام

رویایی ساختم که عاشقس شوم و شد!

ساقیا امشب صدایت باصدایم سازنیست . یاكه من بسیارمستم یاكه سازت سازنیست

 

 

قلبم شده رنجور ز هجران تو ای یار

فکرم شده اینگونه پریشان تو ای یار    

هر روز کنم آرزوی تو افسوس

دستم شده کوتاه ز دامان تو ای یار

 

| |

گفتمش دل می خری؟ 

پرسید:چند؟

گفتمش:دل مال تو تنها بخند!

خنده کرد و دل ز دستانم ربود.

تا به خود باز آمدم او رفته بود!!!

دل زدستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود!!!!!!!!!!
 


 

 

 

من بودم

تو و یک عالمه حرف

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !

کاش بودی

و

می فهمیدی وقت دلتنگی

یک آه چقدر وزن دارد...

 

دل اگر بستی

محکم نبند

مراقب باش گره کور نزنی

او میرود

تو می مانی و یک گره کور

دلتنگی هایت را

در کدام رود انداخته ای

که تمام ماهی های جهان

گوشه گیر شدند؟!

کلماتم


دوباره شاعر شده‌اند


از کدام‌سو نزدیک می‌شوی؟

شب را خاموش کن


بگذار بتابد


چشم‌هایت!

دل به دريا میزنم


دريا خروشان است...می میرم...


مگر در وقت جان دادن،تنت را سخت در آغوش خود گیرم


به دريا میزنم


دريا مرا سوی تو می آرد


اگرچه بوسه های سنگی اش بر قلب زارم زخم می کارد

دریا مرا باور کن

مرا بفهم

حتی اگر شده مرا ببلع!!!

من در کناری مانده ام...

تنهای تنها...

از زشت رویی پرسیدند:

آن روز که جمال پخش می کردند، کجا بودی؟ گفت: در صف کمال...

* سعی نکن در زندگی بهترین قطار را سوار شوی،

سعی کن بهترین ایستگاه پیاده شوی.

مهم نیست که وسیله تو برای رسیدن به محبوب چیست؟

مهم این است که تو به بهترین محبوب بیندیشی.

در دنیا زشت ترین و تلخ ترین چیزها می تواند،

وسیله رسیدن تو به قشنگ ترین و شیرین ترین محبوب دنیا باشد.

* کافی است تو مروارید باشی. خود خدا این گونه نقاشی اش را ترسیم کرده

 که بر سر صیاد می کوبد و او را تا حد مرگ می رساند

که برای یافتن تو به عمق دریاها بیاید.

فراموش نکن؛ تو فقط باید مرواید باشی. همین.

 

۝ اگر لذت ترک لذت بدانی


دگر شهوت نفس لذت نخوانی


  ۝ از سینه تنگم دل دیوانه گریزد


دیوانه عجب نیست که از خانه گریزد


۝ عاشقی پیداست از زاری دل


نیست بیماری چو بیماری دل


۝ روزاحباب تو نورانی الی یوم الحساب


روزاعدای تو ظلمانی الی یوم القیام

گفت بگو چکارکنم تا برای یک بار عاشق شوم و عاشق بمانم

گفتم وقتی عاشق شدی به کس دیگر نگاه مکن تا عاشق دیگری نشوی

روز بعد که دیدمش دیگر نگاهم نمی کرد

علت را که پرسیدم گفت

دیروز عاشق شدم



ما که رفتیـــم ولی یادت باشه دیوونه بودیــــــــم



واسه تـــــو یه عمر اسیر تو کنج این خونه بودیم



ما که رفتیم تو بمون با هرکی که دوستش داری



با اونی که پنهونی سر روی شونـــــــش میزاری

 

به یار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم



به امید وفا عمری فنا کردم ندانستم



ندانستم که دارد سنگ در سینه به جای دل



به جان خویشتن دائم جفا کردم ندانستم

 

 

| |

 

 غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق 

  یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار


اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار


زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی


رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی


آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک


اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک


تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود


دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود


تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری


تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری


پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی


تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی


داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن


رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون


تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق


منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق


نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه


تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه


عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک


گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک


نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش


شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش


و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره


پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره


اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم


بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم


ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد


روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد


بـه خـدا نـمــیـری از یاد

 


 

| |

بـبیـن ...

.

.
بـبیـن ایـن پـاکتِ ســیگارم را ،


نــه تــرک میشود و نــه تـــرکـم مـی کــند ...

.

.
کـامش را کـه روی کـامـم مــیگذارد ،


جـــانش را می دهد ...

.

.
تو حتی معاشقــه را قد این سیگار هم بلد نیستی . .!

 


ادامه مطلب
| |

 کس نمی داند در این بحر عمیق،

 

سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق

 

من همین دانم که در این کوی و بر،


هیچ چیز ارزش ندارد جز رفیق

 

 

 


ادامه مطلب
| |