باورم نمی شود
رفتنت قشنگ بود اما باورم نمی شود
آن حرف های عاشقانه چرند بود باورم نمی شود
روز های خوب مرا گرفتی به چه قیمتی
تمام نگاهت گزند بود باورم نمی شود
لحظه لحظه عاشقت می شدم افسوس
غافل از آن دست که چنگ بود باورم نمی شود
باورم نمی شود
رفتنت قشنگ بود اما باورم نمی شود
آن حرف های عاشقانه چرند بود باورم نمی شود
روز های خوب مرا گرفتی به چه قیمتی
تمام نگاهت گزند بود باورم نمی شود
لحظه لحظه عاشقت می شدم افسوس
غافل از آن دست که چنگ بود باورم نمی شود
آن عشق كه ديده گريه آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه كن كه جان و دل منa
جز يادي و حسرتي چه اندوخت ازو
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!..
اما هرگز نفهمیدی…
من تو را برای دردهایم نمی خواستم…
فروغ چشم پر آبم تو هستی / دلیل اینکه بیتابم تو هستی
اگرچه آدمی ناچیز هستم / خدا را شکر دنیایم تو هستی . . .
دلم خوش بود که یارم با وفا بود / کمی از زندگیش از آن ما بود
ولی افسوس که فکر ما غلط بود / که زنگ تفریحش احساس ما بود . . .
هيچـــ كســ
ويراني ام را حســـ نكرد
روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟
کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .
مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !
نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی
از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار
.
.
.
و امــــــــروز
بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد
تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را
ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم
مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنــــــــد
بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،
اما دلـــــــــــت میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است
بخوانــــــــــد
جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر..
ایــن روزهـــا همــه بــه مــن
دلـتــنـــگــی
هــدیــه مـی دهنــد
لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
بــه خـــدا
تمــــامـ شــد
دلـــــــــــم...!
شبیـــه کســـی شده ام
کــه پشتـــــــ دود سیگــارش با خود می گویــد :
... بایــد تـَرکـــــــ کنـــم !
ســیگــار را...
خانــــه را...
زندگـــی را...
و باز پُــکــی دیگــــر می زند..
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش...
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشههایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت.....
نفس ،
شاید دلیلی باشد
برای زندگی ،
اما بی شک
” تـو “
بهانه ی آنی
پ
از اتاق خاطراتم بوی حلوا بلند شده است
آرام فاتحه ای بخوان ....
شاید خدا گذشته ام را بیامرزد...!!!
الهی گاهی
به آهی نگاهی