اسلایدر

عاشقانه

عاشقانه


سلام به همه عزیزان امیدوارم لحظات خوبی داشته باشند

خواهم امشب را که با غم سر کنم

دفتری با اشک چشمم تر کنم

نام آن دفتر نهم دیوان عشق

اشک را عنوان آن دفتر کنم
 

| |

در من ترانه های قشنگی نشسته اند


انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند


انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت


امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند


ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان


حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...


من باز گیج می شوم از موج واژه ها


این بغضهای تازه که در من شکسته اند


من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم


اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند
 

| |

چشاتو وا نکن اينجا ، هيچ چي ديدن نداره

صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره

توي آسموني که کرکسا پرواز مي‌کنن

ديگه هيچ شاپرکي ، حس ِ پريدن نداره

دستاي نجيب ِ باغچه ، خيلي وقته خاليه

از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره

بذا باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه

قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره

خيلي وقته ، قصه ی اسب ِ سفيد ، کهنه شده

وقتي که آخر ِ جاده‌ها رسيدن نداره 

نقض ِ قانون ِ آدم‌بزرگا جـُرمه ، عزيزم

چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره
 

| |

باراني ام , باراني ام , باراني از آتش

يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش

.

اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر

سوزان و من محبوس در زنداني از آتش

.

اهل غزل بودم ، خدا يكجا جوابم كرد

با واژه اي ممنوع ، با انساني از آتش

.

بي شك سرم از توي لاكم در نمي آمد

بر پا نمي كردي اگر طو فاني از آتش

.

تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش

بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش

.

كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد

من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش

.

اين روزها محكوم ِ اعدامم به جرم عشق

در انتظارم بشنوم ، فرماني از آتش
 

| |


گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من


هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من


این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من


آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای

دیگر رسیـده کارد ، بر این استـخوان من


نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی

این یک تراژدی ست ـ غم ِداستان من


یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !

وقتی دخیـل ، بستـه به تو آهوان ِ من


دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بیا عزیز!

زخـم زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من


باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم

آخر رسیـده است به پایـان ، زمان من
 

| |

نعره هیچ شیری خانه چوبی را ویران نمی کند
من از سکوت موریانه ها میترسم
 

| |

وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست



وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست



ترس بيهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست



صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست


کوله باري پر از هيچ ، که بر شانه ماست

گله از دست کسي نيست ، مقصر دل ديوانه ماست
 


 

| |